اخبار، مطالب، رویدادهای خدمات و توسعه طراحی سایت رادکام

توهم برنامه نویسی

Dunning Kruger Effectمقدمه:

مواردی که در زیر عنوان می شود حاصل تجربه‌ی بنده، در عرصه ی IT  و نرم افزار و کار با مهندسان نرم افزار و IT مختلف (حدودا بیست سال) می باشد.صد البته مطالب عنوان شده نظر شخصی است و ممکت است برخی موافق این مطلب نباشند.

یکی از معظلات مهم در عرصه‌ی نرم افزار، تربیت نیروهای جوان و خروج آنها از تیم بعد از یک الی دو سال است. البته این مورد برای همه صادق نیست ولی موضوعی رایج در عرصه ی نرم افزار می باشد و در این مطلب می‌خواهم درباره ی یکی از معظلات بزرگی که در این رشته با آن مواجه خواهید شد، صحبت کنم: توهم برنامه نویسی! و مشکلات برنامه نویسان جوان. لطفاً مطلب را بدون اینکه ناراحت شوید، بخوانید.

توهم برنامه نویس حرفه ای بودن:

این مورد مانند یک بیماری، حداقل یکبار، گریبان برنامه نویس را در طول زندگی حرفه ای شان می گیرد. بسیاری از کسانی که در سالهای اول فارغ التحصیلی از دانشگاه قرار دارند، و در یک تیم خوب برنامه‌نویسی هم مشغول به کار هستند؛ با این توهم مواجه می شوند.

عضویت در تیم های بزرگ این توهم را در برنامه نویسان جوان (از لحاظ تجربه) ایجاد می‌کند که برنامه‌نویس قابلی هستند زیرا با تکیه بر دانش و ابزار تولید شده در مجموعه‌ای که در آن مشغول به کار هستند، می‌توانند بسیاری از کارها را به سادگی و با سرعت انجام دهند، غافل از اینکه قابلیت تولید بخش عظیمی از این ابزار یا نرم افزار در دست توسعه‌ی موجود را ندارند.

نکته‌ای که در توسعه ی نرم افزار اغلب فراموش می شود، داشتن کسانی هستند که راه را به شما نشان دهند و گهگاه به سؤالاتی که در Google جوابی برای آنها پیدا نمی کنید، جواب بدهند. که همین مورد وقت زیادی از برنامه‌نویس جوان، صرفه جویی می‌کند و می‌تواند ادامه‌ مسیر خود را با شتاب بیشتری بپیماید. حتی این قوت قلب داشتن یک عضو کاربلد و باتجربه در تیم، نیز بسیار بسیار مهم است. در عین حال که معمولا مسؤولیت‌ مواجهه با مشتریان عصبانی و حتی پاسخگویی به مدیرعامل به نیروهای جوان تفویض نمی شود و همین باعث می شود تا فراغ بال بیشتری در توسعه داشته باشند.

شاید نام اثر دانینگ کروگر به گوشتان خورده باشد. این پدیده را با تمام وجودم حس کردم. اعضای جوانی که می توانند ساعت‌ها در مورد یک مطلب تخصصی صحبت کنند ولی توانایی های اجرایی آنها کم است و در مشکلات تنها کاسه ی چه کنم در دست می گیرند و دست به دامان Google هستند و از تحلیل کدهای فعلی عاجزند و اگر پاسخ در Google نباشد، فقط کد را نگاه می کنند!

اغلب برنامه نویسان توجه ندارند که خلق یک سیستم از ابتدا چقدر سخت است و برای رفع باگ ها در همین سیستم چه خون دلها خورده شده است (زمانی که رفع باگ ها در سیستم می گیرد در سیستم دیده نمی شود و تنها عملکرد کلی دیده می شود) و با یک حساب سرانگشتی از زمان تولید یک ماژول یا افزودن یک Feature جدید، می خواهند زمان تولید نرم افزار را تخمین بزنند  و همین وسوسه شان می کند که چرا خودشان یک App مانند App فعلی نسازند.

همین مسائل کم کم باعث این توهم و به تعبیر اینجانب، دچار بیماری خود برنامه نویس پنداری می شوند.

وسوسه‌ی حقوق بالاتر

این افراد با توجه به نام و آوازه‌ی شرکتی که در آن کار می کنند و کارهای خوبی که در آن مشارکت داشته اند، رزومه خوبی تهیه کرده‌اند، و صدالبته پیشنهادهای خوب کاری هم دریافت می کنند.

همه‌ی این موارد باعث ایجاد یک حباب در ذهن فرد می شود و احساس می کند که بزرگ شده است و تیم فعلی دیگر برایش کوچک است و بعد از تقریبا دو یا سه سال کار، تصمیم به ترک تیم و شرکت فعلی می گیرد.

البته که این افراد دارای توانایی های بالقوه ی فراوانی هستند که نیاز به بالفعل شدن دارد ولی اغلب عجولند (آهنگ اون مثل داداشم بود هیچکس را حتما گوش کنید، قرابت زیادی با همین موضوع دارد)

کارهای درون تیمی فعلی برایش تکرای شده است و کاملا به آنها مسلط است (غافل از اینکه سهم کوچکی از دانش موجود در تیم فعلی را خودش تولید کرده است) و وسوسه ی حقوق بیشتر و Challenge جدید امان برنامه نویس را بریده است.

دوستانی که مرتب به فرد می گویند که مسیر پیشرفت از او گرفته شده است و دوستانی که موفق شده اند و حقوق بیشتری می گیرند همه و همه باعث افسردگی برنامه نویس جوان می شوند.

البته عدم رشد و افزایش حقوق نیز تاثیر بسزایی در این دلسردی دارد. صدالبته برنامه نویس ما، نمی داند که حقوق پیشنهادی بالا برای اغوای ایشان است و در شرایط عادی چنین حقوقی داده نمی شود و حقوق کمترش در شرکت فعلی در واقع حق رشد وی به شرکت است (فوتبالی ها با این واژه بیشتر آشنا هستند).

مشکل دیگر این است که آنچه در شرکت های نرم افزاری باب است، افزایش حقوق یک مرحله ای سالیانه است و گهگاه پاداش‌ها، که طبعاً به پای حقوق اغوا کننده‌ی شرکت های جدید نمی رسد.

نکته ی دیگر، شرکت ها نوپا (یا به قول امروزی ها Startup ها)  هستند که به اصلاح بازار را خراب کرده اند. با توجه به سرمایه ی اولیه و عجله در رسیدن به نتیجه، طبیعتا امکان مانور بیشتری در عرصه ی حقوق و حرکت روی تکنولوژی های جدید (ریسک بالاتر) به آنها می دهد و این همان چیزی است که جوانان عاشقش هستند.

ترس برنامه نویس از درجا زدن (به اصطلاح فسیل شدن) در همه ی برنامه نویسان وجود دارد و حضور برنامه نویسان باتجربه تر در تیم‌، طبعاً به عنوان سدی در راه پیشرفت نیروهای جوان به حساب می آیند. از دید من این همان اتفاقی است که اخیرا نیمار را از بارسا جدا کرد، خروج از زیر سایه ی مسی! صدالبته از آفت بچه و کوچک فرض کردن برنامه نویسان جوان نیز نباید غافل شد.

نکته ی دیگر اینکه در اغلب عرصه ها، تخصص با تکرار بدست می آید نه با انجام کارهای خارق العاده. خلاقیت همیشه باید درصدی از کار را دربربگیرد ولی همیشه به کار خلاقانه نیاز نیست. تکرار برخی کارها بدنیست یه شرطی که در درصدی از کار را به خود اختصاص دهد.

نکته ی پایانی

مقایسه اغلب کار غلطی است، نمی توان ظاهر دیگران را با باطن خود مقایسه کرد. شما به تمامی جزییات شرکتی که کار می کنید، واقفید ولی از سایرین تنها ظاهر را می بینید واغلب موقع استخدام مسایل و مشکلات به شما عنوان نمی شود، همیشه در انتخاب های خود بیشتر دقت کنید، عجله نکنید، اگر نیروی متخصصی هستید، همیشه برای شما کار خوب وجود دارد، پس همیشه برای پیشرفت برنامه ریزی کنید، عجله نکنید و با دقت تصمیم بگیرید.


نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید